منو
تصمیم گیری

تصمیم گیری

مقدمه

تصمیم‌ گیری یکی از مهمترین فعالیت‌ های انسانی است که در همه جوانب زندگی اجتماعی و حرفه ‌ای تأثیرگذار است. در حوزه تجارت و مدیریت، تصمیم‌ گیری موضوعی اساسی در فرایند تحلیل، برنامه‌ ریزی و اجرای استراتژی ‌ها می باشد. در ادامه به بررسی روش‌ ها، چالش‌ ها و استراتژی‌ های مرتبط با تصمیم گیری در حوزه MBA می‌ پردازیم.

مفهوم تصمیم ‌گیری در حوزه مدیریت کسب و کار 

تصمیم‌ گیری به معنای انتخاب یکی از گزینه‌ های موجود با توجه به اهداف، شرایط و منابع است.  تمام جنبه‌ های تجارت و مدیریت بر اساس تصمیماتی که در طول زمان اتخاذ می ‌شوند، شکل می گیرند. بنابراین مدیران باید از روش‌ ها و ابزارهای مناسبی استفاده کنند تا بتوانند تصمیم‌ های بهتری بگیرند. 
مفهوم تصمیم گیری در حوزه مدیریت کسب و کار عبارت است از تحلیل موقعیت‌ ها، جمع‌ آوری و ارزیابی اطلاعات مرتبط، تعیین اهداف، شناسایی گزینه ‌ها و در نهایت انتخاب بهترین گزینه برای دستیابی به هدف مورد نظر می باشد.
بحران ‌ها و تحولات ناگهانی نیز به عنوان چالش ‌هایی در تصمیم‌ گیری در حوزه کسب و کار پیش می آیند، در این شرایط، مدیران و کارشناسان باید سریعترین و مؤثرترین راه پاسخ به بحران ‌ها را از طریق اتخاذ بهترین تصمیمات پیدا کنند.
تصمیم ‌گیری در حوزه MBA شامل تصمیم‌ گیری استراتژیک، تصمیم‌ گیری مالی، بازاریابی، سرمایه ‌گذاری و مدیریت منابع انسانی می‌ شود.
تصمیم ‌گیری مهمترین وظیفه مدیران است. آن ‌ها باید با توجه به اهداف سازمان، محیط کسب و کار و منابع موجود تصمیماتی اتخاذ کنند که بتوانند عملکرد سازمان را بهبود بخشند و به دستیابی به اهداف استراتژیک کمک کنند. تصمیم ‌گیری ‌های صحیح و دقیق می ‌تواند به توسعه حرفه‌ ای، رشد شغلی و موفقیت سازمانی کمک کند. تصمیم ‌گیری مؤثر در حوزه کسب و کار به مدیران و کارشناسان این حوزه امکان می ‌دهد تا در موقعیت ‌های مدیریتی بالاتر قرار بگیرند و مسئولیت ‌های بیشتری را به عهده بگیرند.
وجود چالش ها و روش های گوناگون در پروسه تصمیم گیری ها نشان می دهد، تصمیم ‌گیری در حوزه مدیریت کسب وکار نیازمند تجربه، دانش و مهارت ‌های مناسب است.

روش های تصمیم گیری در حوزه مدیریت کسب وکار

تصمیم‌ گیری یک فرآیند پویا است که نیازمند بهبود مستمر، مشارکت فعال تیم و استفاده از اطلاعات به ‌روز و دقیق می باشد. با استفاده از روش ‌ها و استراتژی ‌های تصمیم‌ گیری مناسب، مدیران و کارشناسان MBA می ‌توانند تصمیمات استراتژیک و تاکتیکی را با اطمینان بیشتری اتخاذ کرده و به دستیابی به اهداف سازمانی و شخصی خود کمک کنند. در ادامه به معرفی برخی روش های تصمیم گیری در حوزه مدیریت می پردازیم:

تصمیم‌ گیری تحلیلی: این روش بر تجزیه و تحلیل دقیق اطلاعات و فرآیندی منطقی استوار است. در روش تصمیم گیری تحلیلی، اطلاعات جمع ‌آوری می‌ شوند، مسائل مورد بررسی قرار می ‌گیرند و گزینه ‌ها بر اساس شاخص ‌ها و معیارهای مشخص ارزیابی می گردند. تحلیل SWOT، ماتریس اولویت‌ بندی، تحلیل پنج نیروی رقابتی پورتر و تحلیل PESTEL برخی از ابزارها و فرایند های مرتبط با روش تصمیم ‌گیری تحلیلی در حوزه MBA هستند. تشریح برخی از این ابزارها:

تحلیل SWOT: با استفاده از این ابزار، مدیران با تحلیل نقاط قوت (Strengths)، ضعف ‌ها (Weaknesses)، فرصت‌ ها (Opportunities) و تهدیدها (Threats)، موقعیت فعلی و آینده سازمان را ارزیابی می‌ کنند. این تحلیل کمک می‌ کند تا تصمیمات استراتژیک و تاکتیکی مناسبی برای سازمان اتخاذ شوند.

ابزارPESTEL: یک مدل تحلیلی است که برای بررسی و تحلیل عوامل خارجی محیطی استفاده می ‌شود. این عوامل شامل عوامل سیاسی (Political)، اقتصادی (Economic)، اجتماعی (Social)، فناوری (Technological)، محیطی (Environmental) و حقوقی (Legal) هستند. با استفاده از این ابزار، می ‌توان تأثیرات این عوامل بر کسب و کار را بررسی کرد.

  1. عوامل سیاسی (Political): بررسی قوانین و مقررات، سیاست ‌های دولتی، پایداری سیاسی، مشکلات سیاسی و ...
  2. عوامل اقتصادی (Economic): بررسی نرخ رشد اقتصادی، نرخ تورم، نرخ بهره، نرخ ارز، درآمد ملی، نرخ بیکاری و ...
  3. عوامل اجتماعی (Social): بررسی اثرات جوامع و عادات، عقاید، ارزش ‌ها و رفتارهای افراد بر کسب و کار یا محیط تحصیلی و... . این عوامل شامل عوامل جمعیتی، فرهنگی، نگرش ‌های اجتماعی و مسائل اجتماعی است. با توجه به تغییرات در نگرش‌ ها و ارزش ‌ها، تغییرات در طبقه‌ بندی جمعیتی و فرهنگی، و تأثیرات مسائل اجتماعی مانند تغییرات اجتماعی و حقوقی، تصمیمات مدیریتی می ‌توانند در جوامع مورد نظر با موفقیت اجرا شوند.
  4. عوامل فناوری (Technological): بررسی پیشرفت ‌ها و تحولات در زمینه فناوری و نوآوری. این شامل مطالعه تأثیرات فناوری در کسب و کار، تکنولوژی ‌های سودآور و روند تغییرات فناوری است.
  5. عوامل محیطی (Environmental): بررسی عوامل آب و هوا، تغییرات اقلیمی، محافظت از محیط زیست، پایداری محیطی و ... 
  6. عوامل حقوقی (Legal): بررسی قوانین مالیاتی، قوانین کار، قوانین محیط زیست، مقررات صنعتی و ...

استفاده از این ابزار PESTEL در کنار تحلیل SWOT (نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصت‌ ها و تهدیدها)  می ‌تواند به شناخت بهتر و تحلیل کامل تر از محیط کسب و کار کمک کند.

پنج نیروی رقابتی پورتر (Porter's Five Forces): این نیروها که توسط مایکل پورتر، استاد استراتژیک در دانشکده هاروارد تجزیه و تحلیل شدند، برای تحلیل و درک رقابت در یک صنعت خاص استفاده می ‌شوند. این پنج نیرو عبارتند از:

  1. قدرت خریداران (Bargaining Power of Buyers): این نیرو مربوط به توانمندی و تأثیر خریداران بر قیمت و شرایط خرید است. اگر خریداران در یک صنعت خاص قدرت قابل توجهی داشته باشند، می‌ توانند شرایط قیمت را تعیین کنند و شرکت ‌ها را به حفظ رقابت ‌پذیری و ارائه خدمات اضافی تشویق کنند.
  2. قدرت تأمین‌ کنندگان (Bargaining Power of Suppliers): اگر تأمین ‌کنندگان توانایی افزایش قیمت‌ ها، کاهش کیفیت محصول یا اعمال محدودیت‌ های دیگر را داشته باشند، می ‌توانند بر روی سودآوری و رقابت ‌پذیری شرکت ‌ها تأثیر بگذارد.
  3. تهدید ورود رقبا (Threat of New Entrants): این نیرو مربوط به احتمال ورود رقبا به صنعت است. اگر تهدید ورود رقبا قوی باشد، رقابت در صنعت افزایش می ‌یابد و شرکت ‌های موجود باید برای حفظ قدرت رقابتی و جذب مشتریان بیشتر تلاش کنند.
  4. تهدید جایگزین ها (Threat of Substitutes): این نیرو به وجود جایگزینان برای محصولات یا خدمات صنعت اشاره دارد. اگر تهدید جایگزینان قوی باشد، مشتریان ممکن است به آنها روی آورند.
  5. شدت رقابت داخلی (Intensity of Competitive Rivalry): نیروی مربوط به رقابت مستقیم بین شرکت ‌های موجود در حوزه کسب وکار. شدت رقابت بستگی به تعداد و اندازه رقبا، رشد صنعت، تفاوت ‌های محصولات، هزینه‌ ها و سودآوری و فشارهای قیمتی دارد. در صورتی که رقابت شدید باشد، شرکت ‌ها برای جذب مشتریان بیشتر، حفظ سهم بازار و ایجاد مزیت رقابتی بیشتر تلاش می‌ کنند.

در تحلیل صنعتی با استفاده از پنج نیروی رقابتی پورتر، مدیران می ‌توانند برنامه‌ ریزی و استراتژی ‌های خود را شکل دهند و با شناخت دقیق این نیروها و تأثیر آنها بر حوزه کسب و کار خود، بهبود های لازم را انجام داده و راهبردی مناسب را برای موفقیت در تجارت خود تعیین کنند.

ماتریس اولویت ‌بندی: مدیران با استفاده از ماتریس‌ ها و ابزارهای مشخص، گزینه‌ ها را بر اساس معیارهای مختلف (مانند اهمیت، فرصت ‌ها، هزینه، زمان و ...) رتبه ‌بندی می‌ کنند. این روش کمک می ‌کند تا تصمیمات با بیشترین تأثیر و اهمیت در سازمان انتخاب شوند.

تحلیل تصمیم چند معیاره: مدیران با استفاده از تکنیک ‌هایی مانند تحلیل سلسله مراتبی (AHP) یا تکنیک ترکیبی (TOPSIS)، مدل بومان و... گزینه ‌ها را بر اساس چندین معیار مختلف ارزیابی می ‌کنند. این روش باعث می شود تصمیمات را بر اساس تراز نمایی معیارها و اولویت ‌بندی بهتری اتخاذ کنند.

تحلیل سلسله مراتبی (Analytic Hierarchy Process یا AHP): یک تکنیک تصمیم ‌گیری چند معیاره است که توسطThomas Saaty  ارائه شده است. این تکنیک برای اولویت ‌بندی و انتخاب بین گزینه‌ های مختلف در مواقعی که معیارهای متعددی در تصمیم‌ گیری وجود دارد، استفاده می ‌شود. AHP بر مبنای تحلیل سلسله مراتبی، ارزیابی ‌هایی انجام می‌ دهد و در نهایت ارزش نسبی هر گزینه را محاسبه می ‌کند.

مراحل اصلی تکنیک تحلیل سلسله مراتبی عبارتند از:

  1. تعریف سلسله مراتب معیارها: در این مرحله، معیارهای مختلف مورد نیاز برای تصمیم ‌گیری شناسایی می ‌شوند و سلسله مراتبی از معیارها تشکیل می‌ شود. معیارها باید در سطح متفاوتی از عمومی یا جزئی بودن قرار گیرند.
  2. ارزیابی روابط نسبی: در این مرحله، برای هر زوج از معیارها، ارزش نسبی آنها نسبت به یکدیگر تعیین می ‌شود. این ارزش نسبی با استفاده از مقیاسی از امتیاز ۱ تا ۹ تعیین می ‌شود که نشان دهنده نسبت قوت تأثیر یک معیار نسبت به معیار دیگر است.
  3. تحلیل سلسله مراتبی: در این مرحله، با استفاده از ماتریس ها، ارزش نسبی هر گزینه نسبت به معیارها و سپس اهمیت معیارها نسبت به هم محاسبه می‌ شود.
  4. محاسبه ارزش نسبی نهایی: با ترکیب نتایج مرحله قبلی، ارزش نسبی هر گزینه نسبت به گزینه دیگر محاسبه می شود.
  5. محاسبه بردار وزن ‌ها: با استفاده از مقادیر معیارها و ارزش نسبی هر گزینه نسبت به معیارها، محاسبه بردار وزن‌ ها برای هر معیار و هر گزینه انجام می ‌شود. بردار وزن نشان می ‌دهد که هر معیار چقدر در تصمیم‌ گیری بر تأثیر دارد.

تکنیک TOPSIS یک روش تصمیم ‌گیری چند معیاره است که برای انتخاب بهترین گزینه از بین گزینه ‌های موجود در یک مسئله استفاده می‌ شود. TOPSIS در واقع بر اساس فاصله‌ های هندسی میان گزینه ‌ها و نقاط مرجع ( + و ـ ) بهترین گزینه را انتخاب می ‌کند.

  • مراحل اصلی تکنیک تاپسیس عبارتند از:
  1. ساختن ماتریس معیار(شاخص)ها: در این مرحله، معیارهای مختلفی که برای تصمیم ‌گیری لازم است شناسایی می شوند و در یک ماتریس قرار می گیرند. هر سطر ماتریس به یک گزینه مربوط می ‌شود و هر ستون معیارها را نشان می‌ دهد.
  2. نرمال ‌سازی ماتریس معیارها: به منظور مقایسه‌ پذیری بهتر بین معیارها، ماتریس معیارها باید نرمال‌ سازی شود. این نرمال‌ سازی می ‌تواند شامل استفاده از روش‌ هایی مانند نرمال ‌سازی Min-Max (مشخص کردن حداقل ها و حداکثرها) از هر سطر ماتریس معیارها باشد.
  3. ساختن ماتریس وزن ‌ها: در این مرحله، وزن(ارزش و اهمیت) مربوط به هر معیار محاسبه می ‌شود. این وزن ‌ها نشان   می ‌دهند که هر معیار چقدر در تصمیم ‌گیری اهمیت دارد. 
  4. محاسبه فاصله تا نقاط مثبت و منفی: در این مرحله، برای هر گزینه، فاصله آن تا نقاط مثبت و منفی محاسبه می ‌شود. نقاط مثبت نماینده بهترین ویژگی ‌ها هستند، در حالی که نقاط منفی نماینده بدترین ویژگی ‌ها هستند.
  5. محاسبه نسبت نزدیکی: با استفاده از فاصله ‌های محاسبه شده در مرحله قبل، نسبت نزدیکی برای هر گزینه محاسبه می ‌شود. نسبت نزدیکی نشان می‌ دهد که هر گزینه چقدر بهتر از گزینه‌ های دیگر است.
  6. رتبه ‌بندی گزینه‌ ها: با استفاده از نسبت نزدیکی، گزینه‌ ها بر اساس رتبه ‌بندی صعودی مرتب می ‌شوند. گزینه با نسبت نزدیکی بالاتر، بهترین گزینه در تحلیل است.

تکنیک تاپسیس به مدیران و تصمیم‌ گیران کمک می ‌کند تا در مسائلی که معیارهای متعددی وجود دارد، بهترین گزینه را انتخاب کنند. این تکنیک قابل استفاده در بسیاری از زمینه‌ ها مانند تحلیل پروژه ‌ها، انتخاب تأمین ‌کنندگان، ارزیابی عملکرد و ... است.

مدل بومان (Boehm Model)، که توسط باری بومان (Barry Boehm) توسعه داده شده است، یک مدل تصمیم ‌گیری است که در مهندسی نرم ‌افزار و مدیریت پروژه‌ های پیچیده استفاده می ‌شود. این مدل برای تحلیل تصمیم ‌گیری ‌هایی استفاده می ‌شود که در شرایط عدم قطعیت و پیچیدگی وجود دارند. مدل بومان به صورت خاص برای تصمیم ‌گیری در مورد توزیع منابع (از جمله زمان، انسان، بودجه و تجهیزات) در پروژه‌ های نرم ‌افزاری استفاده می ‌شود.

این مدل بر مبنای ارزیابی ترکیبی از عوامل فنی، برنامه ‌ریزی، سازمانی و ریسک انتخاب منابع را به منظور دستیابی به هدف ‌های پروژه مدیریت می‌ کند. عوامل اصلی در مدل بومان عبارتند از:

۱- عوامل فنی: شامل تخصص‌ های مورد نیاز برای پروژه، تکنولوژی ‌های مورد استفاده، سطح پیچیدگی فنی و تجربه تیم فنی است.

۲- عوامل برنامه ‌ریزی: متشکل از برنامه ‌ریزی زمانی، برنامه ‌ریزی هزینه ها، محدودیت ‌ها و تعامل بین منابع است.

۳- عوامل سازمانی: شامل ساختار سازمانی، رهبری، فرهنگ سازمانی و قدرت تصمیم ‌گیری در سازمان است.

۴- عوامل ریسک: در نظر گرفتن عوامل عدم قطعیت، پیچیدگی و تغییرات در پروژه.

مدل بومان در تصمیم ‌گیری به مدیران کمک می ‌کند تا با توجه به شرایط پروژه، منابع مورد نیاز را بهینه تخصیص دهند و به توازن مناسبی بین عوامل مختلف در تصمیم گیری دست یابند.

تحلیل نقطه تعادل (Break-even analysis): این روش تصمیم‌ گیری درباره قیمت ‌گذاری، حجم تولید و فروش، سودآوری و هزینه ‌ها مورد استفاده قرار می ‌گیرد. با استفاده از تحلیل نقطه تعادل، مدیران می ‌توانند نقطه ‌ای را شناسایی کنند که در آن درآمدها با هزینه‌ ها برابر می ‌شوند.

تحلیل درختی تصمیم (Decision Tree Analysis): در شرایطی که احتمالات و پیامدهای مختلف وجود دارد با استفاده از درخت تصمیم، مدیران می ‌توانند مسیرها و نتایج مختلف تصمیمات را به صورت گرافیکی نمایش دهند و تأثیر هر گزینه را در درآمد ها و هزینه‌ ها ارزیابی کنند.

تحلیل ارزشیابی مالی (Financial Evaluation Analysis): در این روش، مدیران با استفاده از نسبت‌ های مالی مختلف مانند بازده سرمایه گذاری (Return on Investment - ROI)، نرخ بازگشت سرمایه (Return on Capital Employed - ROCE)، نقدینگی و سودآوری مالی، تصمیمات مالی را ارزیابی می‌ کنند و این روش به تصمیم‌ گیری در مورد سرمایه‌ گذاری ‌ها، منابع مالی و پروژه‌ ها کمک می ‌کند.

تصمیم‌ گیری گروهی: در این روش، افراد مختلف با تجربه و دانش متفاوت در حوزه خاصی با یکدیگر همکاری می‌ کنند تا بهترین تصمیم را بگیرند. تصمیم‌ گیری گروهی باعث تنوع دیدگاه ‌ها، افزایش خلاقیت و بهبود فرایند تصمیم‌ گیری می شود. این روش برای حل مسائل پیچیده و یا تصمیمات استراتژیک استفاده می ‌شود. تیم‌ ها با ترکیب مهارت ‌ها و تجربیات خود، اطلاعات را بررسی و تحلیل کرده و در نهایت تصمیمی را اتخاذ می ‌کنند. 

تصمیم‌ گیری استراتژیک: در حوزه کسب و کار، روش تصمیم‌ گیری استراتژیک برای تعیین راهبردهای بلند مدت و هدف ‌گذاری استفاده می‌ شود. در این روش، اقداماتی همچون تحلیل محیط کسب و کار، تحلیل رقبا و مشتریان، ارزیابی منابع و تعیین هدف‌ های استراتژیک انجام می گیرند.

تصمیم ‌گیری اخلاقی: در این روش، مدیران و کارشناسان باید تصمیمات خود را با توجه به اصول و قوانین اخلاقی و مسائل اجتماعی اتخاذ کنند. این رویکرد بر ارزش‌ های اخلاقی و تعهد به عدالت و شفافیت تاکید دارد.

به طور کلی، تصمیم‌ گیری در حوزه تجارت بر اساس تحلیل دقیق، استفاده از اطلاعات موثق و روش ‌های مدیریتی موثر صورت می‌ گیرد. استفاده از هر یک از این و استراتژی ‌ها می تواند به صورت ترکیبی مورد استفاده قرار می‌ گیرد تا تصمیمات بهتر و موثرتری اتخاذ شوند. به عنوان مثال استفاده از تصمیم ‌گیری تحلیلی برای ارزیابی گزینه ‌ها و سپس تصمیم‌ گیری گروهی برای تبیین تصمیم نهایی و در نظر گرفتن نظرات اعضای تیم.

مدیران و کارشناسان کسب و کار باید در انتخاب روش مناسب برای تصمیم‌ گیری، به ویژگی‌ های مسئله، محیط کسب و کار، منابع موجود و اهداف استراتژیک توجه کنند.

چالش ‌های تصمیم‌ گیری

۱. عدم قطعیت و پیچیدگی محیط کسب و کار

به وجود آمدن شرایط جدید و عوامل متعدد و پیچیده‌ روی فرآیند تصمیم ‌گیری در سازمان‌ ها و شرکت ‌ها تاثیر دارد. این شرایط شامل عدم قطعیت در مورد عوامل خارجی محیط کسب و کار، تغییرات سریع و پی درپی در بازار، تنوع فرصت‌ ها و تهدیدها، پیچیدگی روابط بین عوامل داخلی و خارجی سازمان و عدم قدرت پیش‌ بینی دقیق آینده است.

تاثیر عدم قطعیت و پیچیدگی محیط کسب و کار بر تصمیم‌ گیری می‌ تواند بسیار چالش ‌برانگیز باشد. 

تصمیم‌ گیری ‌های مدیریتی باید به گونه‌ ای باشند که بتوانند با تغییرات شرایط سازمان سازگار شوند. برخی از تأثیرات عدم قطعیت بر تصمیم ‌گیری در حوزه مدیریت کسب و کار عبارتند از:

نیاز به انعطاف ‌پذیری: مدیران باید توانایی سازگاری با تغییرات سریع را داشته باشند و بتوانند استراتژی‌ ها و رویکردهای خود را بر اساس شرایط جدید تطبیق دهند.

تحلیل و پیش ‌بینی: از آنجایی که عدم قطعیت و پیچیدگی محیط کسب و کار باعث می ‌شود تا محیطی پیش‌ بینی نشده و تغییرات غیر منتظره رخ دهد، تحلیل و پیش‌ بینی مناسب از اهمیت بالایی برخوردار است. مدیران باید بتوانند از ابزارها و روش‌ های تحلیلی مناسب برای بررسی محیط کسب و کار استفاده کنند و بر اساس آن ‌ها تصمیم‌ گیری کنند.

استراتژی‌ های ریسک ‌پذیر: عدم قطعیت ممکن است دارای ریسک‌ های بالا باشد. در این شرایط، تصمیم‌ گیری نیازمند رویکردهای ریسک ‌پذیرانه است. مدیران باید توانایی تحمل خطرات و انتخاب گزینه ‌های با بازدهی بالا را داشته باشند.

تعامل و همکاری: پیچیدگی های محیط کسب و کار نیاز به تعامل و همکاری بیشتر با افراد دیگر را بالا می برد. افراد باید بتوانند در چارچوب ‌های تیمی کار کنند، از دیدگاه‌ های مختلف به مسائل نگاه کنند و با همکاری تیمی به تصمیم‌ گیری برسند.

تحلیل تأثیرات جانبی: عدم قطعیت منجر به ظهور تأثیرات جانبی و غیر منتظره می شود. مدیران باید بتوانند این تأثیرات را شناسایی و در تصمیم ‌گیری های خود مد نظر قرار دهند.

۲. محدودیت ها و فشار های زمانی در فرآیند تصمیم گیری

فشار رقابتی: در حوزه کسب و کار، رقابت بین سازمان ‌ها و شرکت‌ ها بسیار شدید است. این فشار رقابتی ممکن است مدیران را وادار به اتخاذ تصمیمات سریع و دقیق کند.

فشار سازمانی: سازمان ‌ها معمولاً دارای ساختارها و فرآیند هایی می باشند که ممکن است به محدودیت زمانی برای تصمیم‌ گیری منجر شوند. تصمیم‌ گیری در چارچوب سازمانی و رعایت روال ‌ها و اجرای فرآیندهای تصمیم ‌گیری ممکن است زمان‌ بر باشد.

فشار زمانی: در محیط کسب و کار، زمان بسیار محدود است. تصمیم‌ گیری در زمان ‌های کوتاه و در شرایط فشرده ممکن است مدیران را تحت فشار قرار داده و از آن ‌ها بخواهد که در مدت زمان کوتاهی تصمیم‌ گیری کنند.

اطلاعات ناقص و نامعین: عدم دسترسی به اطلاعات کامل و دقیق می‌ تواند تصمیم ‌گیری را دشوار کند و به افزایش محدودیت ‌های زمانی منجر شود. در چنین شرایطی، جمع‌ آوری داده ‌های موردنیاز و استفاده از تحلیل ‌های مناسب می ‌تواند کمک کننده باشد.

فرصت‌ های گذرا: در محیط کسب و کار، اغلب فرصت ‌ها گذرا و زمان ‌بندی شده هستند. مدیران باید به سرعت و در زمان معین برای بهره برداری از فرصت ها تصمیم ‌گیری کنند این فشار زمانی ممکن است تصمیم‌ گیری را تعجیلی کند و باعث ایجاد استرس در مدیران شود.

انتظارات سریع: در دنیای تجارت، انتظارات و نتایج فوری روز به روز بیشتر می ‌شوند. مدیران باید تصمیم ‌گیری سریع و عملی را در مواجهه با این انتظارات انجام دهند.
به طور کلی، محدودیت ‌ها و فشارهای زمانی در فرایند تصمیم‌ گیری در حوزه کسب و کار می‌ توانند باعث محدودیت انتخاب، تنش ‌های روانشناختی و فرصت‌ های از دست رفته شوند. 

۳. تاثیر عوامل رقابتی و تغییرات بازار بر تصمیم گیری 

تحلیل رقابت: مدیران باید توانایی بررسی عوامل رقابتی مانند رقبای مستقیم و غیرمستقیم، قدرتهای رقابتی و نقاط ضعف رقبا را به دست آورده و بر اساس آن ‌ها تصمیم ‌گیری کنند.

استراتژی رقابتی: امروزه رقابت در بازارها بیشتر و شدیدتر شده است. مدیران باید بتوانند روش ‌های رقابتی مناسب را شناسایی و اجرا کنند. این روش ها و استراتژی ‌ها باید توانایی بهبود عملکرد سازمان در مقابل رقبا را داشته باشند و بر اساس تحلیل رقابت و نیازهای بازار تعیین شوند.

تغییرات بازار و روند فناوری: تغییرات بازار و رشد تکنولوژی می ‌تواند تأثیر مستقیمی بر تصمیم‌ گیری در سازمان ها داشته باشند. مدیران باید بتوانند بازارها را مطالعه کرده، روند فناوری را درک و بر اساس آن تصمیماتی از جمله توسعه محصولات و خدمات جدید، ورود به بازارهای جدید، تغییر استراتژی بازاریابی و مدیریت منابع اتخاذ کنند.

همچنین سازمان ها باید از پیشرفت‌ های فناوری بهره‌ برداری کنند و مبتنی بر تکنولوژی، دیجیتالیزاسیون، نوآوری و تغییرات صنعتی تصمیم گیری کنند.

تغییر در نیازهای مشتریان: نیازها و ترجیحات مشتریان در طول زمان تغییر می ‌کنند. مدیران باید بتوانند تغییرات در نیازها و در الگوی خرید و رفتار مشتریان را درک کنند و تصمیماتی بر اساس تطبیق با نیازهای جدید مشتریان و تعامل با آن ‌ها اتخاذ کنند.

شرایط اقتصادی: تغییر در نرخ ارز، نرخ بهره، رشد اقتصادی و مشکلات مالی نیز می‌ توانند تصمیمات مالی، سرمایه‌ گذاری و استراتژی ‌های مالی را تحت تأثیر قرار دهند.

۴. پیچیدگی و تعدد گزینه ها

تعداد گزینه ‌ها: مدیران باید بتوانند گزینه ‌های موجود هنگام تصمیم گیری را تحلیل کرده و بهینه ‌ترین گزینه را انتخاب کنند. استفاده از روش ‌های تحلیلی مانند تحلیل SWOT و تحلیل تصمیم چند معیاره در مواجهه با این چالش می ‌تواند کمک کننده باشد.

گزینه‌ های مشابه: در مواردی که گزینه‌ های مشابه و نزدیکی وجود دارد، انتخاب صحیح و منطقی بین آنها چالشی است. استفاده از داده ‌ها و اطلاعات موجود و شناسایی تفاوت ‌ها و مزایا و معایب هر گزینه می تواند منجر به انتخاب و اتخاذ بهترین تصمیم گردد.

مراحل تصمیم ‌گیری در حوزه کسب و کار

۱. شناسایی مسئله: در این مرحله، مدیران باید مسئله یا فرصتی را که نیاز به تصمیم ‌گیری دارد، شناسایی کنند. این شامل شناسایی نیازها، مشکلات، فرصت ‌ها یا چالش ‌های موجود در سازمان است.

۲. جمع‌ آوری اطلاعات: شامل جمع ‌آوری داده‌ های مربوط به مسئله، تحلیل اطلاعات با استفاده از روش ‌های مختلف، مشاوره با کارشناسان و مشتریان و استفاده از منابع مختلف می ‌شود.

۳. تحلیل و ارزیابی: در این مرحله، مدیران باید اطلاعات جمع ‌آوری شده را تحلیل، ارزیابی و مزایا و معایب گزینه های مختلف را بررسی کنند.

۴. انتخاب گزینه ‌ها: در این مرحله، مدیران بر اساس تحلیل و ارزیابی صورت گرفته، گزینه‌ های ممکن را شناسایی و بر اساس معیارها و اهداف سازمانی، گزینه ‌های بهتر را انتخاب می ‌کنند و طیف موجود از گزینه ‌ها را به میزان ممکن محدود می ‌کنند.

۵. تصمیم ‌گیری: در این مرحله، بعد از شناسایی گزینه ‌های مناسب، مدیران تصمیم نهایی را اتخاذ می ‌کنند. آن ‌ها بر اساس اطلاعات و تحلیل‌ های انجام شده، با رعایت معیارها و اهداف مورد نظر، گزینه ‌ای را انتخاب می ‌کنند که بهترین نتیجه را برای سازمان فراهم می ‌کند.

۶. پیاده ‌سازی تصمیم: پس از اتخاذ تصمیم نهایی، مدیران باید طرح و برنامه ای برای پیاده ‌سازی تصمیمات خود داشته باشند. آن ‌ها باید اقدامات مورد نیاز را برای اجرای تصمیمات انجام داده و منابع مورد نیاز را تخصیص دهند. همچنین، باید برنامه ‌های کنترل و پیگیری را برای اطمینان از اجرای صحیح تصمیمات تدوین کنند.

۷. ارزیابی و بازبینی: ارزیابی و بازبینی پس از اجرای تصمیمات نیز بسیار مهم است. مدیران باید نتایج و عواقب تصمیمات خود را ارزیابی کرده و در صورت لزوم تغییرات و بهبود های لازم را انجام دهند. این فرایند یک فرصت برای یادگیری و بهبود مداوم در تصمیم‌ گیری های آینده است.

اثر تصمیمات بر ساختار سازمانی و کارکنان

تصمیم ‌های اتخاذ شده در سطح مدیریت تأثیر قابل توجهی بر ساختار سازمانی و کارکنان دارد. در ادامه به برخی از تأثیرات تصمیم گیری ها بر ساختار سازمانی و کارکنان اشاره می کنیم:

ساختار سازمانی: تصمیمات مربوط به تقسیم وظایف و مسئولیت ‌ها، تعیین سطح‌ های سلسله مراتبی، ایجاد واحدهای جدید و تغییر ساختار سازمانی می ‌تواند به تغییرات در ساختار سازمانی منجر شود و در نتیجه نقش و مسئولیت کارکنان را تحت تأثیر قرار دهد.

فرهنگ سازمانی: تصمیمات مرتبط با ارزش‌ ها، اصول و رفتارهای مورد قبول در سازمان می ‌تواند به شکل ‌گیری یا تغییر فرهنگ سازمانی منجر شود. این تغییرات می‌ تواند تأثیر بزرگی بر رفتار و عملکرد کارکنان داشته باشد.

سیاست ‌ها و رویه ‌ها: تصمیمات مرتبط با فرآیند ها، قوانین داخلی، سیاست‌ های مالی، سیاست‌ های منابع انسانی و ... می ‌تواند به تغییر سیاست ‌ها و رویه ‌ها منجر شود و در نهایت رفتار کارکنان را تحت تأثیر قرار دهد.

ارتباط مقوله تصمیم گیری با دیگر اقدامات حوزه مدیریت کسب و کار 

- استراتژی‌ گذاری: تصمیم ‌گیری در حوزه کسب و کار به مدیران کمک می ‌کند تا استراتژی‌ های موثر و قابل اجرا را برای سازمان تعیین کنند. آن ‌ها باید تصمیماتی درباره اهداف، راهبرد ها، بازار هدف، تجزیه و تحلیل رقابتی و تفکر استراتژیک اتخاذ کنند.

- تحلیل و بررسی مسائل: مدیران سازمان ها باید موضوعات پیچیده را تجزیه و تحلیل، اطلاعات مورد نیاز را جمع‌ آوری و ارزیابی کنند و به شناسایی ریشه ‌های مسائل و فرصت ‌ها بپردازند. این تحلیل‌ ها و بررسی ‌ها در تصمیم ‌گیری استراتژیک و عملی داخل سازمان مورد استفاده قرار می‌ گیرند.

- مدیریت منابع: سازمان ها نیازمند اتخاذ تصمیماتی درباره تخصیص منابع مالی، انسانی و فیزیکی می باشند. این شامل تصمیم ‌گیری درباره بودجه ‌بندی، سرمایه‌ گذاری، استخدام، توزیع منابع و بهینه‌ سازی فرایند های عملیاتی است.

- انتخاب بهترین راهبرد ها: توانایی تعیین راهبردهای استراتژیک یکی از مهارت های مورد نیاز مدیران برای اتخاذ تصمیم های مهم در سازمان ها می باشد. آنها باید بتوانند براساس تحلیل و بررسی صحیح بازار، رقبا، مشتریان و منابع، انتخاب‌ های استراتژیک را انجام دهند.

- مدیریت ریسک: مدیران باید ریسک ‌های مربوط به تصمیمات استراتژیک را شناسایی کرده و راهکارهای مناسب را برای مدیریت آن‌ ها انتخاب کنند. این شامل تخمین و ارزیابی ریسک ‌ها، تعیین استراتژی‌ های کاهش ریسک و تصمیم ‌گیری ‌های مبتنی بر فرصت ‌های بازار است.

- حل مسائل و مواجهه با چالش ‌ها: تصمیم‌ گیری در حوزه MBA می ‌تواند برای حل مسائل و مواجهه با چالش ‌ها بسیار مفید باشد. مدیران باید توانایی تشخیص و حل مسائل پیچیده را داشته باشند و برای مواجهه با چالش‌ های روزمره در محیط کسب و کار، استراتژی‌ های مناسب را انتخاب کنند.

- تصمیم ‌گیری برای ارزیابی عملکرد سازمان: مدیران می توانند روش ‌های ارزیابی عملکرد مدیران و کارکنان را تعیین نموده، داده ‌ها را جمع ‌آوری و تحلیل کنند و بر اساس آن ‌ها تصمیماتی را برای بهبود عملکرد و افزایش کارایی سازمان اتخاذ کنند.

توصیه ‌هایی برای تصمیم ‌گیری در حوزه کسب و کار

  1.  توسعه مهارت ‌های تحلیلی و استدلالی: مهارت‌ های تحلیل داده ‌ها، تفکر منطقی و استدلال قوی از جمله مهارت ‌های اساسی برای تصمیم‌ گیری هستند. توسعه این مهارت ‌ها از طریق دوره ‌های آموزشی، مطالعه موردی و تمرین مداوم میسر است.
  2. همکاری و تعامل: در تصمیم‌ گیری ‌های سازمانی، تعامل و همکاری با سایر افراد و اعضای تیم بسیار ارزشمند است. با ایجاد فرهنگ همکاری سازمانی و تسهیل فرآیند ارتباطات می ‌توان به تصمیم ‌گیری های بهتر و هماهنگ‌ تر دست یافت.
  3. استفاده از منابع و مشاوران: در برخی مواقع، استفاده از منابع خارجی مانند مشاوران و کارشناسان می ‌تواند در تصمیم‌ گیری ها مفید واقع شود. این افراد با تخصص و تجربه خود می ‌توانند راهنمایی برای تصمیم ‌گیری‌ های صحیح و مؤثر باشند.
  4. مدیریت ریسک: در محیط کسب و کار پر ریسک، مدیریت ریسک به عنوان یک عامل حیاتی در تصمیم ‌گیری در نظر گرفته می شود. ریسک ‌ها باید شناسایی شوند و راه‌ حل‌ های مناسبی را برای کاهش آنها انتخاب شود. استفاده از فنونی مانند تحلیل SWOT و ارزیابی ریسک می ‌تواند در این زمینه مفید باشد.

تأثیر تصمیم‌ گیری در مسیر شغلی مدیران

تصمیم‌ گیری های موفق در حوزه مدیریت کسب و کار می ‌تواند به توسعه حرفه‌ ای و رشد شغلی مدیران کمک کنند. توانایی انجام تصمیم ‌گیری صحیح و استراتژیک در موقعیت ‌های مختلف، نشانه قدرت تصمیم‌ گیری و توانمندی مدیریتی است.

تجربه در تصمیم ‌گیری و مواجهه با چالش‌ های مختلف، می ‌تواند به عنوان یکی ازعوامل تأثیرگذار در پیشرفت شغلی در نقش ‌های مدیریتی و استراتژیک محسوب شود.

توانایی تصمیم‌ گیری مؤثر و بهبود مداوم در این زمینه، می‌ تواند به شخص امکان دهد که به موقعیت ‌های مدیریتی بالاتر صعود کند و در سازمان ‌ها و شرکت ‌های بزرگتر مسئولیت ‌های بیشتری را به عهده بگیرد.

نتیجه‌ گیری

تصمیم ‌گیری در حوزه کسب و کار یک فرآیند پیچیده و چالش ‌برانگیز است که نیازمند تحلیل دقیق، استفاده از روش ‌ها و استراتژی‌ های موثر و مدیریت ریسک می باشد. با توسعه مهارت ‌های تصمیم ‌گیری و استفاده از رویکردهای مناسب، مدیران و کارشناسان می ‌توانند تصمیم‌ هایی را اتخاذ کنند که منجر به بهبود عملکرد سازمان گردند.


ارسال نظر درباره این موضوع

Loading...
(اختیاری)